سعیده آل ابراهیم / شهرآرانیوز، «از دوازدهسالگی معتاد بودم. چند سال که گذشت، عملم سنگین شد؛ از تریاک رسیدم به کراک و شیشه. دیگر حالوحوصله سرقت را هم نداشتم؛ برای همین در پانزدهسالگی ساقی شدم. ۱۰ گرم مواد میگرفتم، آن را تُقس (تقسیم) کرده، میفروختم. ساقیها معمولا جوان یا سنوسالدار بودند و محلهای خودشان را برای فروش داشتند، اما من خیرهتر از این حرفها بودم. چاقو را پشت کمرم میگذاشتم و خیلی جاهلی سر چهارراهی که آنها کار میکردند، مواد میفروختم. ساقیهای دیگر هم جرئت نداشتند حرفی بزنند. فروشم زیاد شده بود. آخر میدانی متاعی که میفروختم، طالب زیاد داشت. برای خودم گُرگی شده بودم، اما نمیدانستم که هر روز دارم بیشتر در لجن فرومیروم.» این روایت میلاد است از هفت سال ساقیگریاش در نوجوانی.
پوست سفیدی با ابروهای بههمپیوسته دارد. قدبلند و لاغراندام، حتی حالا که بیستوپنجساله شده است، نمیتوانم او را در هیئت یک ساقی تصور کنم. تصورم از ساقی، همیشه فردی زمخت و خشن بوده است، اما میلاد اینطور نیست و حالا نشسته است کنار مهدی؛ یکی درست مثل خودش. خطوطی که میخوانید، روایت میلاد و مهدی است که کودکیشان سوخته است؛ نوجوانانی که به جای نشستن در کلاس درس، سر کوچه چند مشتری خمار را راه میانداختهاند.
از اعتیاد به اعتیاد
میلاد، تکفرزند خانواده بوده است، اما برخلاف خانوادههای دیگر که تک بودن فرزند، توجه بیش از حد پدر و مادر را بهدنبال دارد، برای میلاد این طور نبوده. او از زمانی که یادش میآید پدر و مادرش را پای منقل و بساط دیده است؛ «پدرم خیلی عصبی بود. شیشه مصرف میکرد. توهمهای ناجوری میزد و به همین خاطر خیلی کتک میخوردم. بعضی اوقات هم چوب برمیداشت و جلوی خانه عمویم سر ارثومیراث جاروجنجال بهپا میکرد.» اوضاع میلاد تا قبل از چهارسالگی همین بوده است. بعد از آن پدر و مادرش از هم جدا میشوند و سرپرستی او را عمویش قبول میکند؛ البته به اصرار مادربزرگ.
عمویش هم عین پدرش اعتیاد داشته، اما به تریاک. دو دختر و دو پسر هم داشته است که به قول میلاد، «جای خواهر و برادر نداشته» اش را پر میکنند. با اینکه موادمخدر از کودکی در دو قدمی میلاد بوده، بهخاطر رفتارهای پدر و خماری همیشگی مادرش، همیشه از مواد مخدر ترس داشته و سراغ آن نمیرفته است، با این حال هر بار که سرمایی میخورد یا مریضاحوال است، عمو چند دود در صورتش میدمد تا حالش خوب شود.
سرخوشی ناشی از دمیدن دود تریاک کار خودش را میکند و میلاد با کش رفتن سوخته تریاکهای عمویش شروع میکند. در آن سو مادرش با مرد دیگری ازدواج کرده و پدرش هم خانه را پای اعتیاد دود کرده و کارتنخواب شده است. این شرایط سبب میشود تا دوم راهنمایی بیشتر درس نخواند و مدتی به شاگردی در جوشکاری و رابیتسبندی بگذراند. اوضاع به همین منوال است تا به پانزدهسالگی میرسد. در این سال مادربزرگ میلاد فوت میکند و دیگر جایی برای او در خانه عمو نیست. عمویش او را بیرون میکند.
در پانزدهسالگی کارتنخواب شدم
میلاد که از ابتدای گفتگو کف دستهایش را روی زانوها قفل کرده است، بیقرار است. هرازگاهی به جلو خم میشود و دوباره برمیگردد سرجایش. میگوید: تک مانده بودم با خانوادهای که دیگر نداشتم و اعتیادی که دیگر از آن راه برگشتی نبود. دوستانم هم از خودم خفنتر بودند؛ یعنی آخر خط بودند و همه کار ازشان برمیآمد. آن موقعها با دوستانم حشیش و تریاک میکشیدیم. جایی که نداشتم، پس کارتنخواب شدم و هر چیزی را مانند سرقت که بلد نبودم، از آنها یاد گرفتم. درآمد سرقت خوب بود، گاهی حتی با پولش قمار هم میکردم. به قول معروف، هرچه بیشتر میگذشت، گرگتر میشدم، اما خودم هم نمیدانستم که بیشتر دارم در لجن فرومیروم.
اعتیاد میلاد تنها به حشیش و تریاک محدود نمیشود و کمکم سراغ کراک و شیشه میرود. به قول خودش، اعتیاد طوری زمینگیرش کرده بوده که حتی نمیتوانسته است سرقت کند. اعتیاد، او و پدرش را هرازگاهی روبهرو میکند. پدر عین گذشته چیزی ندارد که به پسر بدهد جز یک نصیحت مدام: «دزدی نکن، گناه دارد.»؛ به همین خاطر است که میلاد تصمیم میگیرد خرج اعتیاد را از خود مواد دربیاورد. موادمخدر را بستهبندی میکند و ساقی میشود.
ساقیگری در کوچه حیوانات
طولی نمیکشد که میلاد بهعنوان ساقی بین معتادان و موادفروشها مشهور میشود. اینجا و آنجای شهر مواد میفروشد؛ از اول پنجتن بگیر تا کوچه حیوانات که پر است از ساقی و موادخر: «با دوستم میفروختیم. آنقدر زیاد بودند که نمیدانستیم چطور آنها را راه بیندازیم؛ مانند صف نانوایی شلوغ بود و تندتند مشتری میآمد و میرفت. گاهی با ساقیهای دیگر درگیر میشدیم، اما زبانی بود و به دعوا نمیرسید. بعد از مدتی هم مامور بازار شد و دیگر آنجا نرفتم.» بعد از آن در جایی مستقر میشود: «روز و شب را در خانه یکی از دوستهایم میگذراندم. آدرس خانه را به مشتریها داده بودم. بعضیشان آنقدر پیر بودند که حتی توان جمع کردن ضایعات را هم نداشتند؛ به همین خاطر گاهی از آنها پول نمیگرفتم یا مواد را زیر قیمت میفروختم. گاهی هم خانمهای جوانی میآمدند و پول نداشتند. من به این خاطر که نمیخواستم برای چند گرم مواد از آنها سوءاستفاده شود، رایگان میدادم؛ البته بعضیها از این مرامم سوءاستفاده میکردند. درآمدم خوب شده بود؛ شبی ۷۰۰ تا ۸۰۰ هزار تومان، اما مشتریها وقتوبیوقت زنگ خانه را میزدند و مواد میخواستند. گاهی حالشان به قدری خراب بود که دادوبیداد میکردند. به همین خاطر همسایهها شاکی بودند و دستآخر گزارش ما را دادند و پلیس، ما را دستگیر کرد.»
دوبار سابقه کانون و یکبار سابقه زندان
میلاد را دو بار به خاطر موادمخدر به کانون میفرستند که به قول خودش فایدهای نداشته و بیشتر ترسش ریخته است. یک دفعه هم بابت سرقت پایش به زندان باز شده که آن هم فایدهای نداشته و او کارش را ادامه داده تا حالا که بیستوپنج ساله شده است و بنا دارد زندگیاش را تغییر دهد. او که به کمپ ترک اعتیاد ثنا آمده است، میگوید: یک ماهی است که دوباره ترک کردهام. پدرم هم همینجا ترک کرده است. من هم بهخاطر او ترک کردم، اما نمیدانم چه میشود؛ برای آیندهام به جز خدا هیچکس را ندارم.
معتاد به دنیا آمدم
مهدی هم جثهاش بیشباهت به میلاد نیست، ۱۹ سال بیشتر ندارد و هشت سال ساقی بوده است. آن طور که خودش میگوید، از همان وقتی که پا به این دنیا گذاشته، گریهاش از سرِ بدندرد و خماری بوده است تا گرسنگی. تا قبل از دنیا آمدن، در شکم مادرش از مخدر تغذیه کرده و بعدتر برای اینکه بیقراری و گریه نکند، مدام کنار بینیاش، تریاک مالیده شده است تا بخوابد و آرام بگیرد.
شاگردی ساقی محلهپدر، مادر و تمام خانواده پدری اش اعتیاد داشتهاند و او پنهانی از آنها مواد میکشیده است. همین سبب میشود تا خانواده مادری، او را در شهرستان پیش خود نگه دارند. اما این دوری زیاد نیست، فقط از هفتسالگی است تا نهسالگی. بعد از آن به مشهد برمیگردد و پیش پدربزرگ و مادربزرگش میماند. خانه آنها در روستایی نزدیک مشهد است، اما خلاف در آنجا هم به اندازه شهر موجود است؛ از یک طرف عمو و عمهاش که همخانه او هستند، اعتیاد دارند و ازطرفی دوستان ناباب مدرسهای، آموزگار درس خلاف میشوند. میرود سراغ مشروب و بنگ.
خودش میگوید: از یازدهسالگی برای اینکه خرج موادم را دربیاورم، شاگرد ساقی محل شدم. او جنس میداد و من برایش آب میکردم. در مقابل بهجای پول، مصرف روزانهام را تامین میکرد. کریستال و شیشه میفروختم. درآمدم هم زیاد بود. روزی یک تا ۲ میلیون تومان فروش داشتم. او هم به اندازه ۱۰۰ هزار تومان شیشه یا کریستال میداد تا مصرف کنم.
کتکم زدند و جنسهایم را گرفتند
شیوه کار مهدی اینطور بوده که چند بسته از مواد مخدر را برای نمونه در دستش نگه میداشته و مابقی جنسها را زیر سنگ یا جایی پنهان میکرده است که اگر مامور آمد، با آن همه جنس گیر نیفتد. روشی که خطرات و درگیریهایی را هم به همراه دارد: «دو معتاد خمار سراغم آمدند. هربار میآمدند، به قدر ۱۰ هزارتومان میگرفتند، اما اینبار ۵۰ هزار تومان خواستند. مشکوک شدم، اما رفتم و مواد را آوردم. وقتی برگشتم، بدجور کتکم زدند. یکی از دندانهای جلوییام شکست و به زور همه مواد را از من گرفتند. پولِ مواد ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار تومانی میشد. با ساقی اصلی رفتیم سراغشان. ۱۰۰ هزار تومان از جنسها را دود کرده بودند و مابقی را از آنها گرفتیم، اما صاحب جنس، بعد از این ماجرا من را جواب کرد. بعد از آن سراغ ساقی دیگری رفتم که او هم به جای پول، فقط موادم را تامین میکرد. تا هجدهسالگی کارم همین بود.»
این شکل زندگی، مهدی را در روستا شهره میکند: «همه روستا میگفتند بچه آقا خلاف میکند. منظورشان پدربزرگم بود. پدربزرگم خودش ترک کرده بود و دائم به من میگفت مواد نفروش، خلاف نکن، آبرویم را بردی، اما گوشم به این حرفها بدهکار نبود و به همه مواد میدادم، حتی مواد مخدر عمهام را هم خودم میدادم. پارسال من را گرفتند. دادگاه گفت آزادت میکنیم، اما ابلاغیه آمد که باید دوباره به دادگاه بروم. نرفتم، با حکم جلب به خانهمان آمده بودند. میخواستم به قوچان فرار کنم. گفتم قبل رفتن سری به پدرم بزنم که در همین کمپ درحال ترک بود. اینجا با صحبتهایی که کردند، ماندگار شدم تا من هم ترک کنم.»
دوباره نمیخواهم ساقی باشم
اینها را مهدی میگوید که اعتیاد، شادابی چهرهاش را ربوده است، اما نیت کرده است دوباره سالم شود. نیتی که ششبار گذشته عملی نشده و هر بار لغزش کرده و دوباره برگشته است سراغ مواد. حالا، اما ۹ ماه و ۲۰ روز میشود که پاک است و دیگر دلش نمیخواهد به روزگار ساقیگری و اعتیاد برگردد. این روزها در یک ساندویچی مشغول به کار است و دلش میخواهد خواهرش را دوباره ببیند؛ خواهری که از نهسالگی از او
بیخبر است.
قطعا کودکان دیگری هم مانند مهدی و میلاد در شهر ما هستند. این کودکان ساقی، پیش از آنکه الفبای زندگی را بیاموزند، الفبای اعتیاد را حرفبهحرف از بر شدهاند؛ الفبایی که هرگز نمیخواستند آن را فرابگیرند، اما جبر روزگار و محیط ناسالم، آنها را به جایی کشاند که جای هیچ بچهای نیست.
اظهارنظر وکیل پایه یک دادگستری درباره بعد حقوقی کودکان ساقی
قانون جزا لازم است، اما کافی نیست
عباس شیخ الاسلامی، وکیل پایهیک دادگستری، به شهرآرا میگوید: قوانین متعددی در حوزه کودکان داشتیم، اما قانون حمایت از کودکان و نوجوانان که ۱۷ روز قبل تصویب شد، آن را کامل کرد. قبل از این قانون، خلأهای قانونی داشتیم یا در بعضی حوزهها مجازاتها نامناسب بود، اما حالا با وجود قانون جدیدِ حمایت از کودکان و نوجوانان، مشکل قانونی زیادی در این زمینه نداریم. وی ادامه میدهد: قانون حتی بهکار گماردن مشروع را هم برای کودک ممنوع کرده است، چه برسد به اینکه کار نامشروع باشد. کودکان بهخصوص زیر ۱۵ سال نباید کار کنند، باید تحصیل کنند و مورد حمایت خانواده و جامعه باشند. عضو کانون وکلای خراسان میگوید: قانون حمایت از کودکان و نوجوانان که اخیرا تصویب شده است، هرگونه اذیت و آزار جسمی و روحی کودکان یا سوءاستفاده از آنها و اشتغال نداشتن به تحصیل را جرمانگاری کرده است. شیخالاسلامی اضافه میکند: ماده ۳۵ قانون مبارزه با مواد مخدر، میگوید هرکس اطفال و نوجوانان کمتر از ۱۸ سال تمام و افراد محجور عقلی را به ارتکاب هریک از جرائم موضوعی (مصرف موادمخدر، قاچاق موادمخدر، حمل و فروش موادمخدر) وادار کند، به ۵/۱ برابر حداکثر مجازات همان قانون درمورد حبس ابد، به اعدام و مصادره اموال محکوم میشود.
نهادهای حمایتی، خوب کار نمیکنند
وی اظهار میکند: به نظر میرسد خلأ قانونی نداریم، اما بهدلیل اینکه نهادهای حمایتی خوب کار نمیکنند و در جامعه مسائل اقتصادی نیز داریم، باید گفت همانطور که قانون و مجازات شدید نتوانسته است بر جرم موادمخدر اثر بگذارد، در این حوزه اعدام زیاد داشتهایم، اما دامنه اعتیاد و قاچاق مواد رو به ازدیاد است. در موضوع کودکانِ ساقی نیز اگر بخواهیم به قانون دل خوش کنیم، نتیجهای نمیگیریم. قانون جزا لازم است، اما کافی نیست. نهادهای حمایتی باید قانون را تکمیل کنند. شیخالاسلامی میگوید: همچنین قانون برای زمانی مجازات در نظر گرفته است که طفل به کار گمارده شود، در غیر این صورت طفل مسئولیت کیفری ندارد و خانواده هم میتوانند دفاع کنند، اما در چنین مواردی ممکن است جرائم دیگری به خانواده ربط پیدا کند؛ مثلا یکی از حقوق کودکان، تحصیل است که اگر از آن محروم شده باشند، جرم است.
ساقیگری کودکان، مصداق کودکآزاری
معاون امور اجتماعی ادارهکل بهزیستی خراسان رضوی میگوید: درباره کودکان ساقی، چه براساس قانون قبلی و چه براساس قانون جدید حساب کنیم، این مورد کودکآزاری محسوب میشود و این کودکان، دیگر کودک کار نیستند. غلامحسین حقدادی در گفتگو با شهرآرا، اظهار میکند: حمایت از کودکانی که هدف آزار قرار گرفتهاند، به این صورت است که اگر کودک در وضعیت مخاطرهآمیزی باشد، یعنی جان کودک در خطر باشد، اورژانس اجتماعی با دستور قضایی ورود کرده، امکان جداسازی را هم دارد. اما در دسته دیگر اینطور نیست و اگر کودک چند ماه است به ساقیگری مشغول است، باید جلوی این بهرهکشی اقتصادی و عمل خلافی که انجام میشود، گرفته شود.
وی ادامه میدهد: در این زمینه بهزیستی بهعنوان سازمانی که از حقوق کودکان دفاع میکند و سایر سازمانهای متولی در این زمینه مانند اداره کار، دستگاه قضایی، پلیس، سازمانهای مردمنهاد، رسانه و... میتوانند وضعیت مخاطرهآمیز این کودکان را رصد کرده، اعلام و از ادامه آن جلوگیری کنند، زیرا کودکآزاری درمورد کودکان ساقی، دیگر یک جرم خصوصی نیست و یک جرم عمومی محسوب میشود.
حقدادی میگوید: ۸۰ درصد ورودیها به حوزه شبهخانواده، بدسرپرست هستند و ۶۰ درصد از این میزان ورودی به مراکز شبهخانواده از کانال اورژانس اجتماعی صورت میگیرد؛ مابقی از طریق پلیس یا دادگستری و مراکز دیگر ارجاع داده میشوند.